من رأی دادم!! شناسنامه ام را می دهم دست مأمور رأی گیری، کارت ملیم را هم. یک برگ از شاهنامه ملت را که سهم من است برای سرودنِ حماسه به دستم می دهد! بیت حضورم را با سر انگشتم ثبت می کنم. نگاهی به عکس امام که روی دیوار است می اندازم و اجازه می گیرم، عکس به من لبخند می زند، معلوم است که از حضورم خرسند است، حس خوبی دارم، دوباره نگاه عکس میکنم و با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا رأیم را داخل صندوق می اندازم. چند وقته برای ما از یه جنبش اینترنتی پیام میاد که لگوی ما رو تو وبلاگتون بذارید، ما هم که کارنابلد! هم دلمون می خواست ما هم قطره ای از دریای جنبش باشیم هم بلد نبودیم لگو رو بذاریم. آخر هر چی آبرو داشتیمو بر باد دادیمو رفتیم براشون یه پیام خصوصی گذاشتیم مبنی بر اینکه آقا ما اعتراف میکنیم که بلد نیستیم!!! بچه های عزیز جنبشی هم خیلی مؤدبانه با یه پیام محرمانه جواب ما رو دادن، که البته از قضای اتفاق باز هم ما سر در نیاوردیم که منظور شریفشون چی بوده!!! پس این مطلبو نوشتیمو پیام اون عزیزان رو هم زیرش گذاشتیم تا اعلام کنیم: آقا ما عضو این جنبشیم! ما سرمون بره دست از حضور آگاهانه نمیکشیم، ما هرچی داریم فدای رهبر و ملت، که البته فکر میکنم این ادعا رو با همین مطلب ثابت کردیم!! مگه آدم چیزی بالاتر از آبرو هم داره؟؟ خب ما اونم دادیم!! ما فقط به خاطر عشق به رهبر و وطن خودمونو اینقدر نافرم ضایع کردیم!!!! ما را خبر آمد که جدایی نادر از سیمین اسکار گرفت. از آنجایی که مشغله های ما بیشتر از پرداختن به این سبزیهایی است که آمریکاییها و آمریکازده ها برای هم خرد میکنند زیاد محل ندادیم، اما چون دیدیم این خبر موجبات تألم خاطر برخی از فرهیختگان از جمله همین رفیق شفیقمان را فراهم آورده است پس برای تسکین دل ایشان هم که شده چند سطری برای این موضوع قلم زدیم. همه جا امن و امان است، ساعت: کمتر از4ساعت مانده به دوازدهمین روز از دوازدهمین ماه سال!! قرآنو آتیش زدن...!! نگاه آسمان می کنم، نیمی از قرص ماه در میان انبوهی از ستارگان نور افشانی می کند، چقدر آسمان زیباست، به ماهی که به شب هشتم رسیده است چشم می دوزم، هوا عطر قشنگی دارد، دستانم را بالا میبرم و دور ماه قاب میکنم، دور ماه ربیع الثانی. یک سال دیگر هم تمام شد و تو نیامدی.. "هفت سین امسال را نذر آمدن تو کردم" آینه را شکستم شاید خودبینی ام کمتر شود شاید به انتظار نزدیکتر شوم ماهی را به دریا سپردم شاید رهایی او یکی از هزاران زندانی ما آدم ها را از بند غرورمان آزاد سازد جای سنبل گلدان ها را پرازنرگس کردم جای شمعدان های آینه را با شاخه های یاس عوض کردم با سین اول به تو سلام دادم:"سلام علی آل یاسین " سین دوم:سجاده! سجاده ام را بازکردم در نمازم" ایاک نعبدوایاک نستعین" را صد بار گفتم شاید دست توسلم به دامان تو رسد ساعت را روی سفره گذاشتم تا ساعت های نیامدنت را شماره کنم تا ساعت آمدنت را ثانیه به ثانیه انتظارکشم برای سین چهارم خواستم سبدی بگذارم پر از لحظه هایی که انتظارت را کشیده ام پر از لحظه هایی که به یادت بوده ام پر از لحظه هایی که برای تو بوده ام اما شرمنده ام که سبد را باید خالی بر سر سفره بگذارم که اگر در این سبد لحظه ای تنها یک لحظه می بود ... تو تا حالا آمده بودی! سین پنجم :سرودآمدنت سین ششم:سبزی بیرق تو سین هفتم؟؟!! سلام سجاده ساعت سبد سرود سبزبیرق سین هفتم؟؟ سیمای تو...آری سیمای تو هفتمین سین سفره هفت سین ماست بیا که بی تو هفت سین هم معنا ندارد... خبر پر کشیدن مادر شهید آوینی قدمهایم را به طرف گلزار شهدا سمت و سو میدهد.
همین برای لرزیدن آمریکا کافیست!!!
الهی به امید تو...
اینم اون پیامی که ما بلد نبودیم عملی کنیمش!
اولا از نظر ما اسکار و گلدن کلوپ و هزار و یک جایزه دیگر از این دست همگی تعارفاتی است ارباب و رعیتی بین خودباختگان و اربابشان امریکا. بگذارید دلشان خوش باشد.
دوما ما شنیدیم که یکی از این آمریکاییهای بوووق افاضه کرده است که این فیلم خیلی خوب اوضاع داخلی ایران را نمایش می دهد. در جواب افاضات این بوووق ما میفرماییم: آنها که ما را میشناسند، که هیچ، آنها هم که نمیشناسند دو حالت بیشتر ندارد: یا میشناسند و خودشان را می زنند به آن راه یا واقعا نمی شناسند، باز دسته اول که هیچ، اما دسته دوم: اگر هنوز روی این کره خاکی واقعا آدمهایی باشند که ما را نمیشناسند، آنها حتما همین بدبختهای آمریکایی هستند، همین بدبختهایی که همه خبرها را با سانسور و دروغ به خوردشان می دهند، همین بدبختهایی که کشورشان زیر بار فساد اقتصادی و فساد اخلاقی خم شده است، خب اینها اگر بخواهند با فیلمی مثل جدایی نادر از سیمین کشور ما را بشناسند، مطمئن باشید بسیار مشتاق میشوند که از مملکت خودشان فرار کنند و بیایند کشور ما! میفرمایید چرا؛ خب معلوم است چیزی که در آن فیلم نشان داده هر چند دروغی است برای وطن اما باز هم با تمام سیاه نمایی هایش داد میزند که اوضاع داخلی ایران بسی بهتر است از اوضاع داخلی امریکاست.
لبّ کلام اینکه: عزیزانم بد به دل راه ندهید هیج اتفاق خاصی نیفتاده است. یک امریکازده ای یک کاری کرده است یک بوووقی برایش کف زده است. همین، تمام شد و رفت!
همه جا امن و امان است.
البته همه جای ایران امن و امان است!
.
هیج جا امن و امان نیست، ساعت: کمتر از4ساعت مانده به دوازدهمین روز از دوازدهمین ماه سال!!
هیج جا امن و امان نیست.
البته هیچ جای کاخ سفید امن و امان نیست و صد البته هیچ جای اسرائیل!
.
همه جا امن و امان است و ساعت بی تاب برای فردا شدن!
البته ساعتِ کشوری که باز حماسه ای منتظر فردایش است.
.
هیچ جا امن و امان نیست و ساعت هراسان از فردا شدن.
البته ساعتِ کشوری که باز زلزله ای منتظر فردایش است.
ساعت: کمتر از4ساعت مانده به دوازدهمین روز از دوازدهمین ماه سال!!
همه جا امن و امان است/نیست!!!؟؟
چه فرقی میکنه کجای این دنیا بوده؟ مهم اینه که کتاب دین ما، کتاب شریعت ما، کتاب آیین ما رو سوزوندن، کجایید مسلمونا؟ چرا صدای هیچ کدومتون در نمیاد؟!
یعنی چون قرآنو تو افغانستان آتیش زدن فقط باید افغانها اعتراض کنن؟! نکنه قرآن هر کشوری مال همون کشوره و تموم؟!!
باور کنید اینا دارن ما رو میسنجن! اینا دارن آستانه تحمل ما رو میبرن بالا!!
امروز قرآن آتیش میزنن تا ببینن عکس العمل ما چیه تا فردا کارای بزرگتر کنن!!
امروز قرآن آتیش میزنن تا این چیزا برای ما عادی بشه، تا همون که گفتم آستانه تحملمون بره بالا یا بهتره بگم تا غیرت دینیمون بیاد پایین تا فردا کارای بزرگتری کنن!!
امروز اگه به قرآن هتک حرمت میکنن و ما صدامونم در نمیاد چه تضمینی هست فردا که آقا ظهور کنه، هتک حرمت بهش برای ما مهم باشه؟! امروز که از قرآن دفاع نمی کنیم چه تضمینی هست که فردا از قرآن ناطق دفاع کنیم؟!
هنوز صدای پیامبر به گوش میرسه: إنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی...
قرآن، امانت پیغمبرمونو سوزوندن، فردا قراره چه جوابی به پیغمبر بدیم؟؟!!
اینا نسل همونائیند که درِ خونه قرآن ناطقو سوزوندن، اون موقع هم چون صدای هیچکی در نیومد تونستن کارهای بزرگتری کنن، خیلی بزرگتر...
قرآن، یادگار پیغمبرمونو سوزوندن، کجایید مسلمونا؟ چرا صدای هیچکی در نمیاد؟
کجایید مسلمونا؟؟؟!!!
حیرتی است انگار در دل ماه، شاید هم شوقی، به هر حال آسمان امشب حس غریبی دارد، خیره می شوم در ماه و آسمان بر من نازل می شود، هوا عطر قشنگی دارد، می فهمم خبرهایی است امشب در آسمان، اما چه، نمی دانم!
دوباره آسمان را برانداز میکنم، من دختر کویرم، تمام کودکی هایم زیر سقف این آسمان گذشته است، تمام شب هایم را با این آسمان حرف زده ام، من این آسمان را خوب میشناسم، هر وقت در آن خبری باشد می فهمم، صدایش را هم خوب میشنوم.
نگاهم را در غوغای ستارگان چرخی می دهم و دوباره عکس ماه در قاب چشمانم شکل میگیرد، امشب باید هفتم و یا هشتم باشد از ماه ربیع الثانی... السلام علیک یا صاحب الزمان، غوغای آسمان را دریافتم، السلام علیک یا صاحب الزمان اسعدالله ایامک...
امشب پدر بابای دنیا بر زمین، نه بر قلبهای ما هبوط می کند.
امشب شب میلاد امام عسکری است، فهمیدم راز ماه را: السلام علیک یا حسن بن علی العسکری
السلام علیک یا حسن بن علی العسکری
السلام علیک یا حسن بن علی العسکری...
حس عجیبی دارم، حسی نفس گیر! انگار تمام یک مسیر طولانی را دویده ام و حالا نفس زنان کنار گلزار شهدا ایستاده ام، شانه هایم خم شده است، میبینم، با همین چشمهای دنیابینم میبینم شانه هایم خم شده اند به زیر بار مسئولیتی که خون شهدا روی دوشم گذاشته است، آنقدر سنگین شده ام که صدای خرد شدن استخوان هایم را به وضوح میشنوم، کنار قبر شهیدی آرام می گیرم و بغض هایم را از سر شرم فرو میخورم.
امروز مادر مرا سخت در آغوش فشرد: خوب شد آمدی خانه روشن شده است...!
و من هر گاه عشق مادر را میبینم اول چیزی که به خاطرم می آید همین مادران شهدایند...
هنوز مثل زنگ توی سرم صدا می کند قصه آن مادری که بعد از دفن فرزندش تا آخر عمر همانجا توی گلزار، کنار قبر شهیدش مانده بود؛ هنوز نمی توانم بفهمم آن مادر تمام سالهای بی پسرش را چگونه سر کرده بود، در همین افکارم که اشکهایم لبریز می شوند، باد بین درختان گلزار میپیچد و اشکها روی صورتم یخ میزند، چشمهایم را میبندم، باد انگار صدای ناله های مادر شهید را در خلوت شبهای قبرستان در گوشم آواز میزند.
رمقی برای پاهایم نمانده است، شرم انگار تمام پیکرم را گرفته است، زیارت عاشورایی زمزمه میکنم تا رمقی بگیرم خودم را از کنار سنگ قبر بلند میکنم. خاک چادرم را نمی تکانم، خاکش را به تبرک میبوسم، هنوز سنگینم، دلم میخواهد فریاد بزنم: یکی زیر شانه های روحم را بگیرد تا بلند شوم. نگاهی دوباره به گلزار که نه به بهشت می اندازم: شهدا! برایمان فاتحه ای بخوانید که شما زنده اید و ما مرده!!
به نفس هایم عمق می دهم و باز اشک هایم طوفانی میشوند، دوباره تمام معادلات ذهنم به هم میرزند، چه کشیده اند مادران شهدا؟؟؟
تمام مسیر گلزار تا خانه صدایی توی سرم می پیچد: شهدا شرمنده ایم...
ما ایرانی ها عزتمندترین ملت روی این کره خاکی هستیم، ما ایرانی ها از آن دسته آدم هایی هستیم که حتی اگر روزی کلا نسل انسان ها منقرض شود باز هم نام و نشان ما بر کائنات خواهد ماند! هر چند پیش بینی حماسه ای که ان شاالله جمعه خواهیم آفرید کار زیاد سختی نیست اما باز هم شوق و ذوقش دل نمی گذارد برای آدمی! خلاصه این روزها مردمند و رهبر نازنینشان، آقا لب تر کنند مردم جان می دهند برایش، ما هم یکی از مردم! امروز رفتیم سراغ حرف های آقایمان تا خدای ناکرده راه را به خطا نرویم.مردم همینطور شیر هستند آقا هم با این سخنرانی های دشمن کوبش غیرتی ترشان می کند و انگیزه ها هر روز قویتر می شود:"من مطمئنم که این انتخابات براى ملتهای دیگر هم یک نشانهاى است. براى همین هم هست که دستگاههاى خبیث استکبار، از آمریکا و انگلیس و صهیونیستها و دیگران، دارند مرتباً تلاش میکنند که این انتخابات را به یک جورى خراب کنند، مخدوش کنند. کشورهاى دیگر نگاه میکنند ببینند این پیشکسوت انتخاباتى و انقلابى - که ملت ایران است - چه کار خواهد کرد. ملت ایران در این زمینه، جزو پیشکسوتهاست. ملتهاى دیگر نگاه میکنند ببینند انتخابات در ایران به کجا خواهد رسید. استکبار دوست دارد که انتخابات در کشور ما آنچنان بشود که ملتها را مأیوس کند."
دشمن هم بیچاره تر از هر وقت دیگری در پی راه چاره ای است تا شاید بتواند در فرآیند خلقت حماسه توسط ما حماسه آفرینان خللی ایجاد کند، اولین تیری که در تاریکی - آن هم به صورت کاملا ناشیانه- رها می کند اصل انتخابات ما را هدف گرفته است:"دشمنان ما مىخواهند اصلاً انتخابات برگزار نشود. چرا؟ براى اینکه بتوانند شاهدى بیاورند که در ایران مردمسالارى و دمکراسى نیست. وقتى ما انتخابات برگزار مىکنیم، حربهى آنها گم مىشود. بنابراین اولین خواستههاى آنها برگزار نشدن انتخابات است."
اما از آنجایی که حتی به اعتراف خودشان دست و پا زدن در این وادی بی فایده است پس به سراغ گزینه های بعد می روند (عزیزان مطلع هستند که دشمن همه گزینه ها را روی میز دارد!!!) هدف بعدی حضور ماست، یعنی دشمن فهمیده است برای عدم برگزاری انتخابات که هیچ غلطی نمی تواند بکند (البته به قول حضرت امام!) پس می خواهد کاری کند که ما در انتخابات شرکت نکنیم: "بدانید مخالفان این کشور، دشمنان این ملت، دشمنان بهروزى ایران، دشمنان پیشرفت و ترقّى ملت ایران و دشمنان نظام جمهورى اسلامى هرچه بتوانند، انجام مىدهند تا مردم را از حضور در صحنهى انتخابات مجلس شوراى اسلامى و هر صحنهى دیگرى باز بدارند. تا امروز نتوانستهاند؛ به حول و قوّهى الهى در آینده هم نخواهند توانست."
از همینجا اولین وظیفه ما مشخص می شود: حضور پر شور در انتخابات، تا کور شود آنکس که نتوان دید!
این حماقت محض است که کسی حتی احتمال بدهد شاید ما در انتخابات شرکت نکنیم! دشمن هم این را خوب می داند، پس هدف بعدی دشمن انگیزه های ماست یعنی حتی اگر پای صندوق ها هم حاضر شدیم هدف و انگیزه و امیدی در کار نباشد؛ یک حضور پوچ و بیهوده: " در هر برههاى سعى گردانندگان تبلیغات خصمانهى استکبار جهانى بر این بوده است که حضور مردم را کمرنگ کنند؛ انگیزهى مردم را کم کنند؛ همت آنها را، امید آنها را نسبت به انتخابات از بین ببرند یا کمرنگ کنند. البته به توفیق الهى نتوانستهاند. این نشاندهندهى اهمیت انتخابات است."
اما از آنجایی که هر ایرانی مساوی است با یک کارخانه عظیم انگیزه و امید و شور ونشاط و خلاصه انواع محصولاتی از این دست پس این تیر هم به هدفی اصابت نمی کند! پس دشمن ناامید از انتخابات و حضور و شور ما تمام توان و نیروی خود را روی انتخاب ما جمع کرده است؛ یعنی می خواهد کاری کند که کسی باب میل او وارد مجلس شود:"دشمن مىخواهد که مردم تحت تأثیر غوغاها و تهمتزنیها و هوچیگریها، دچار دهشت شوند و نتوانند نمایندگان حقیقى خودشان را به مجلس بفرستند؛ تحت تأثیر تبلیغات فریبنده و رنگین قرار گیرند و نتوانند عناصرى را که به آنها دل مىبندند و اطمینان مىکنند، پیدا کنند و به مجلس بفرستند."
اما رهبر بابصیرت ملت حتی فرصت جولان به اینها نمی دهد چه رسد به اجرای برنامه ها و اهدافشان! :
" شما [اعضاى هیأت مرکزى نظارت بر انتخابات] به عنوان یک ابزار اطمینان، نگذارید که خداى ناکرده در این طریق اختلالى به وجود بیاید. اگر کسى فاسد است - فساد مالى، یا فسادهاى گوناگون اخلاقى، یا فساد عقیدتى و سیاسى - اگر کسى فتنهگرى مىکند، نظام را تضعیف مىکند و کارایى دستگاهها را از آنها مىگیرد - به تعبیر رسایى که بین مردم رایج است: چوب لاى چرخ دستگاه مىگذارد - واقعاً نمىتواند در آن تریبون به آن عظمت حضور پیدا کند؛ او نباید وارد مجلس بشود. آن کسانى که واقعاً رفتار و اعمال و گفتار آنها حاکى از این است که براى خاطر هر انگیزهیى - یا به انگیزههاى سیاسى، یا به انگیزههاى شخصى و خصلتى - با نظام مقابله دارند، اینها نباید وارد مجلس بشوند؛ از این جهت بایستى خیلى رعایت کرد."
خلاصه این روزها باز هم دم دمه های حماسه است و مردمند و نگاه های دوخته شده شان به اشارت های آقا جای هیچ شک و تردیدی نیست که إن شاالله باز هم مثل همیشه پیروز و سربلند خواهیم شد، حالا دشمن همه آن گزینه های روی میزش را به کار ببرد ما که گوشمان به این اراجیف بدهکار نیست:"این ملت، در آستانهى یک آزمایش بزرگ، یعنى انتخابات مجلس شوراى اسلامى است. جنجالهاى تبلیغاتىِ صهیونیستها و امریکاییها هم، اساساً، به همین خاطر است. هروقت فکر مىکنند که خواهند توانست ملت را از یک اقدام اساسى باز بدارند، دریغ نمىکنند. مردم، از مدّتها پیش منتظرند که در روز جمعه، به پاى صندوقهاى رأى بروند، و آنها، براى اینکه ذهنها را به جاى دیگرى متوجّه کنند، در رسانههاى مزدور خود، شعارهاى ضدّ ملت ایران و ضدّ نظام جمهورى اسلامى سر مىدهند. اما گوش ملت ما، به این حرفها بدهکار نیست."
خلاصه این روزها مردمند و رهبر نازنینشان، آقا لب تر کنند مردم جان می دهند برایش...
By Ashoora.ir & Night Skin