ساعت یک و نیم آن روز

در ادامه مطالبی که قبلا عنوان شد به بررسی سایر ادله امکان عمر طولانی برای امام عصر عج می پردازیم:

علاوه بر قرآن در تورات و انجیل نیز سخن از عمرهای طولانی مطرح گردیده است.
در تورات آمده است که:
«و تمامی ایام « انوش » نهصد و پنج سال بود که مرد... تمام ایام آدم که زیست نهصد و سی سال بود که مرد...»
«... پس جمله ی ایام « قینان » نهصد و شصت و نه سال بود که مرد... و جمله ی ایام « متوشالح » نهصد و ده سال بود که مرد...»
[1]
بنابراین تورات صریحاً به وجود افرادی با داشتن عمرهای طولانی (بیش از نهصد سال) اعتراف میکند.
در انجیل نیز عباراتی موجود است که نشانگر آن است که عیسی ع پس از به دار کشیده شدن زنده گردیده و به آسمان بالا رفته است و در روزگاری فرود خواهد آمد؛[2] و مسلّم است که عمر آن بزرگوار از دو هزار سال بیشتر است.
با این بیان روشن میشود که پیروان دو آئین یهود و مسیحیت باید به علت اعتقاد به کتاب مقدس به عمرهای طولانی نیز معتقد باشند.
گذشته از اینکه طول عمر از نظر علمی و عقلی پذیرفتنی است و در گذشته تاریخ، موارد بسیار دارد. در مقیاس قدرت بی نهایت خداوند نیز قابل اثبات است. به اعتقاد همه پیروان ادیان آسمانی تمام ذرات عالم در اختیار خداوند است و تأثیر همه سببها و علّتها به اراده او بستگی دارد و اگر او نخواهد سببها از تأثیر باز می ماند و نیز بدون سبب و علّت طبیعی، ایجاد میکند و می آفریند.او خدایی است که از دل کوه، شتری بیرون می آورد و آتش سوزنده را بر ابراهیم ع سرد و سلامت میسازد و دریا را برای موسی ع و پیروانش خشک میکند و آنها را از میان دو دیوار آبی عبور میدهد![3] آیا از اینکه به عصاره انبیاء و اولیاء: و آخرین ذخیره الهی و نهایت آمال و آرزوی همه نیکان و تحقق بخش وعده بزرگ قرآن عمری طولانی بدهد، ناتوان خواهد بود؟!
حضرت امام حسن مجتبی ع فرمود: خداوند عمر او را در دوران غیبتش طولانی می گرداند، سپس به قدرت خدایی اش او را در سیمای جوانی زیر چهل سال آشکار میسازد تا مردمان دریابند که خداوند بر هر کاری تواناست.[4]»
بنابراین جریان طول عمر امام دوازدهم از ابعاد مختلف عقلی و علمی و تاریخی امری ممکن و پذیرفتنی است و پیش از همه اینها از جلوه های اراده خداوند بزرگ و تواناست.

به امید آمدنش....



[1]  . تورات (ترجمه ى فاضل خانى)، سفر پیدایش باب پنجم، آیات 5

[2] . عهد جدید، کتاب اعمال رسولان، باب اول، آیات 1

[3]. اینها حقایقى است که در قرآن کریم آمده است: سوره انبیاء، آیه 69 و سوره شعراء، آیه 63

[4]. بحارالانوار، ج 51 ، ص 109



نوشته شده در پنج شنبه 91 اردیبهشت 21ساعت ساعت 8:0 صبح توسط ملیحه سادات| نظر

از مباحث مربوط به زندگی امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) طول عمر آن بزرگوار است. برای بعضی این سؤال مطرح است که چگونه ممکن است انسانی، عمری چنین طولانی داشته باشد؟!
سرچشمه این سؤال و علت طرح آن این است که آنچه در جهان امروز، معمول و متداول است عمرهای محدودی است که حداکثر بین 80 تا 100 سال طول میکشد و بعضی با دیدن و شنیدن اینگونه عمرها، نمیتوانند یک عمر طولانی را باور کنند یا آن را دور می شمارند. وگرنه عمر طولانی از نظر عقل و دانش بشری امری غیر ممکن نیست و دانشمندان با مطالعه اجزاء بدن به این حقیقت رسیده اند که ممکن است انسان، سالهای بسیار طولانی زنده بماند و حتی گرفتار پیری و فرسودگی هم نشود.
برنارد شاو دانشمند غربی میگوید: «از اصول علمی مورد پذیرش همه دانشمندان بیولوژیست، این است که برای عمر بشر نمی توان حدی تعیین کرد و حتی دیرزیستی نیز مسئله مرزناپذیری است.»[1]

پروفسور« اتینگر » می نویسد: « به نظر من با پیشرفت تکنیکها و کاری که ما شروع کرده ایم بشر قرن بیست و یکم خواهد توانست هزاران سال عمر کند.[2] »
بنابراین تلاش دانشمندان برای دست یافتن به راههای غلبه بر پیری و رسیدن به دراز عمری نشانگر امکان چنین پدیده ای است چنانکه در این مسیر گامهای موفقیت آمیزی برداشته شده است و هم اکنون در گوشه و کنار جهان کم نیستند، افرادی که بر اثر شرایط مناسب آب و هوایی و تغذیه مناسب و فعالیت مناسب بدنی و فکری و عوامل دیگر، عمری نزدیک به صدوپنجاه سال و گاهی بیشتر از آن دارند مهمتر اینکه عمر طولانی در گذشته تاریخ انسانها بارها تجربه شده است و در کتابهای آسمانی و تاریخی، انسانهای زیادی با نام و نشان و شرح حال یاد شده اند که مدت عمر آنها بسیار درازتر از عمر بشر امروز بوده است. برای نمونه چند مورد را بیان میکنیم:

1. در قرآن آیه ای هست که نه تنها از عمر طولانی بلکه از امکان عمر جاویدان خبر می دهد و آن آیه درباره حضرت یونس است که می فرماید:
اگر او (یونس) در شکم ماهی تسبیح نمی گفت، تا روز رستاخیز در شکم ماهی می ماند.[3]
بنابراین از نظر قرآن عمری بسیار طولانی (از عصر یونس تا روز رستاخیز) که در اصطلاح زیست شناسان عمر جاویدان نامیده میشود برای انسان و ماهی امکان پذیر است.[4]

2. قرآن کریم در مورد حضرت نوح می فرماید:
به راستی ما نوح را به سوی قومش فرستادیم، پس 950 سال در میان آنها درنگ نمود.[5]
آنچه در آیه شریفه آمده است مدت پیامبری آن حضرت است و براساس برخی روایات، مدت عمر آن بزرگوار 2450 سال بوده است![6]

جالب اینکه در روایتی از حضرت امام سجاد ع نقل شده است که فرمود: «در امام مهدی سنّت و شیوه ای از زندگی حضرت نوح است و آن طول عمر است »[7]

3. و نیز درباره حضرت عیسی می فرماید:
و هرگز او را نکشتند و به دار نیاویختند بلکه امر به آنها مشتبه شد... به یقین او را نکشتند بلکه خداوند او را به سوی خود بالا برد که خداوند توانا و فرزانه است.[8]»
همه مسلمانان به استناد قرآن و احادیث فراوان معتقدند که عیسی زنده است و در آسمان هاست و به هنگام ظهور حضرت امام زمان فرود آمده و او را یاری خواهد کرد.

حضرت امام باقر ع فرمود: در صاحب این امر چهار سنّت از چهارتن از پیامبران: است... و از عیسی سنتی دارد و آن اینکه: درباره مهدی نیز میگویند: او مرده است در حالی که او زنده میباشد.[9]


تا اینجا به کمک آیات و روایات بخشی از پاسخ روشن شد انشاالله فردا ادامه پاسخ به این شبهه را در بخش دوم ارائه می دهیم و بحث را می بندیم. یا علی التماس دعا

[1]  . راز طول عمر امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) على اکبر مهدى پور، ص 13

 

[2]  . مجله دانشمند، سال 6، ش 6، ص 147

[3]  . سوره الصافات، آیه 144

[4]  . خوشبختانه کشف ماهى / 400 میلیون ساله در سواحل ماداگاسکار امکان چنین عمرى را براى ماهى، عینى کرد. (کیهان، ش 64- 1343/8/22)

[5]  . سوره عنکبوت، آیه 14

[6] . کمال الدین، ج 2، باب 46 ، ح 3، ص 309

[7]. کمال الدین، ج 1، باب 21 ، ح 4، ص 591

[8]. سوره نساء، آیه 157

[9]. بحارالانوار، ج 51 ، ص 217

 



نوشته شده در چهارشنبه 91 اردیبهشت 20ساعت ساعت 8:0 صبح توسط ملیحه سادات| نظر

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى‏ ذِکْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَیْعَ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ/ سوره جمعه آیه9

دلیل اینکه سخن را با این آیه ی شریفه آغاز کردم متوجه کردن خوانندگان عزیز به نکته ی ظریف نهفته در آیه است آنجا که می فرماید"وذروا البیع" "وخرید و فروش را رها کنید" آیه ی شریفه دعوت به شرکت در نماز جمعه می فرماید یعنی حرکتی عبادی-سیاسی که در روز جمعه صورت می گیرد،روزی که در آیین کنونی ماتعطیل است؛اما می بینیم که آیه ی شریفه پس از دعوت به نماز جمعه می فرماید"و ذروا البیع" یعنی در روز جمعه در حالیکه در حال کار هستید پس از شنیدن صدای اذان ظهر کار را رها کرده و برای شرکت در نماز جمعه آماده شوید یعنی چه؟ یعنی در اسلام"تعطیلی" نداریم،اسلام دین کار وتلاش است و اصلا همت و کار از آن سرچشمه می گیرد؛طبق صریح آیه شریفه است که حتی روز جمعه را هم روز کار می داند و همچنین در ادامه می فرماید"فاذا قضیت الصلوة فانتشروا فی الارض وبتغوا من فضل الله" در واقع می فرماید:نماز فراغت و استراحت شما باشد و پس از نماز دیگر بار در پی رحمت پروردگار بروید؛می فرماید"وبتغوا من فضل الله" از فضل خدا بجویید،یعنی فضل خدا همین طور نصیب شما نمی گردد باید با تلاش فضل پروردگار را متوجه خود سازید. می بینید در این آیات دقیقا بر این نکته تأکید ورزیده می شود که مسلمان یعنی"مرد عمل" همچنین در آیه ی 6سوره ی مبارکه ی شرح می فرماید"فاذا فرغت فانصب" یعنی چون از کاری فارغ شدی به کاری دیگر مشغول شو "استراحت یعنی کار" وقتی در فرهنگ شیعی طبق سخن حضرت امیرالمؤمنین بهترین تفریح کار معرفی می شود از مسلمانان چیزی جز همت وتلاش انتظار نمی رود. بنا بر آنچه گفته شد چنین بر می آید که در فرهنگ اسلام چیزی به عنوان تعطیلی و بی کاری تعریف نشده.
به امید آنکه همه ی ما با الگو قرار دادن ائمه اطهار، و با تلاشی خستگی ناپذیر و همتی مضاعف و کاری دو چندان زمینه ی ظهور حضرت حجه ابن الحسن را فراهم سازیم.



نوشته شده در چهارشنبه 91 اردیبهشت 20ساعت ساعت 12:8 صبح توسط ملیحه سادات| نظر

با توجه به اینکه قرآن کریم کامل ترین کتاب و در بردارنده ی والاترین آموزه های انسانی است؛ و از طرفی هم دوران جوانی بهار زندگی آدمی و بارورترین دوره حیات اوست این دوره از زندگی از منظر قرآن مورد عنایت ویژه ای قرار گرفته است.این کتاب آسمانی نمونه های فراوانی از بهترین جوانان تاریخ را نام می برد تا جوانان بتوانند با الگو گرفتن از آنها مسیر صحیح را برای زندگی خود انتخاب کنند و راه صواب را طی کنند. اکنون به تعدادی از جوانان ممتاز قرآنی اشاره می کنیم:

نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً / سوره کهف آیه13
اصحاب کهف پس از ناامیدی از هدایت قوم خویش و همچنین در خطر دیدن ایمان خود تصمیم به هجرت گرفتند؛ هجرت از کاخ وامکانات و رفاه آن (می دانید که اصحاب کهف جزء امیران و بزرگان حکومتی بودند.) به غاری تاریک در پهنه ی کوهی در دور دست.
در این آیه ی شریفه پس از تأکید برجوانی این بزرگ مردان (إنهم فتیت?) آن ها را مؤمنانی معرفی می کند که پروردگار بر نعمت هدایتشان افزوده است. درس تربیتی بزرگی که از این جوانمردان می توان گرفت هجرت برای حفظ دین است. داستان اصحاب کهف نشان می دهد که اگر نیروی عظیم جوانی تحت تربیت صحیح قرار گیرد می تواند جوان را تا بدانجا تعالی بخشد که برای رضای خدا به همه چیز حتی بالاترین امکانات دنیوی پشت پا زند. نمونه ی دیگر از جوانان نمونه در قرآن حضرت ابراهیم است که نه تنها دوره ی جوانی ایشان بلکه تمام دوران عمر پر برکت این پیامبر بزرگ الهی می تواند الگوی شایسته ای برای جوانان باشد:

قالُوا سَمِعْنا فَتًى یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ إِبْراهیمُ / سوره انبیا آیه60
پس از اینکه طغیان و سرکشی قوم ابراهیم در بت پرستی از حد گذشت آن حضرت طی برنامه ای از پیش تعیین شده همه ی بتها جز بت بزرگ را با تبر شکست و سپس با قاطعیت تمام در مقابل سؤال قوم خود که از عامل شکستن بت ها جستجو می کردند فرمود: "از بت بزرگ بپرسید" و با این سخن اولین تلنگر رابه فطرت های خفته آنان وارد کرد. شاید شجاعت و از جان گذشتگی در راه حق بارزترین پیام این ماجرا باشد؛ جوان شایسته ای که محو در پروردگار خویش است حتی اگر تنها هم باشد در مقابل لشکری از باطل می ایستد.
فرزند این پیامبر بزرگ نیز نمونه ای از یک جوان شایسته است آنجا که قرآن کریم به برجسته ترین صفات او اشاره می کند و می فرماید:


وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا همان او در وعده هایش صادق بود
"وَ کانَ رسولاً نبیاً" او پیامبر عالی مقامی بود
وَ کانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ و همواره خانواده ی خود را به نماز و زکات امر می کرد
وَ کانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا و همواره مورد رضایت پروردگارش بود/ سوره مریم آیات 54 و 55
ویژگی هایی که در این آیات برای ایشان نام برده می شود نه تنها برای جوانان که برای همه می تواند به عنوان الگویی نیکو باشد.
می بینید که اگر جوانی در مکتب الهی تربیت یابد تاچه حد می تواند درجات عالیه کسب نماید.
و اما بزرگترین درس زندگی این جوان پاک قرآنی در ماجرای ذبحش نهفته است آنجا که پس از آگاهی از فرمان خداوند مبنی بر قربانی شدن خویش بدون هیچ تردیدی می فرماید:
....
‏ قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنی‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرینَ/ سوره صافات آیه102
ای پدر تو به آن چه مأموریت یافته ای عمل کن که ان شاءالله من را از صابران خواهی یافت.
جوانان ما درس تسلیم در برابر رضای حق را به روشنی می توانند از این داستان بیاموزند.
بنابراین اگر جوانی از استعدادها و توانمندی های خود به درستی بهره گیرد می تواند روح خویش را چنان زلالت بخشد که حتی پروردگار به او مباهات کند و او را به عنوان نمونه ای برای دیگران معرفی نماید.
به امید آن روز که جوانان عزیز کشورمان همگی برای سربازی در سپاه آخرین منجی آماده باشند.



نوشته شده در دوشنبه 91 اردیبهشت 18ساعت ساعت 11:58 صبح توسط ملیحه سادات| نظر

عشق یعنی ابتلا، یعنی دچار شدن...
وقتی علی درخانه اش را می کوبید، فاطمه با هزار و یک شوق و اشتیاق به سمت در می شتافت و در به روی علی اش می گشود: « تفضل حبیبی» و علی خم می شد و بوسه بر پیشانی فاطمه اش می زد...
کدام عاشق تر است؟؟ علی یا فاطمه؟!
وقتی در زندگانی علی و زهرا دقیق می شوی، بهتر می فهمی این را که عشق، یعنی دچار شدن!
این را می فهمی؛ اما باز یک ابهام؛ کدام یک، دچار دیگری است، علی یا زهرا؟!و باز یک ابهام بزرگتر، این دچار شدن از جنس چیست؟ آسمان؟ ملکوت؟ و یا حتی خدا؟!آیا ابتلای علی به فاطمه، مثل ابتلای من و توست؟ ما اگر به چیزی مبتلا شویم، چنان درگیرش می شویم که دیگر هیچ چیز را جز او نمی بینیم و نمی فهمیم؛ حال این ابتلا می خواهد درد و مرض باشد، یا چیزی از نوع علاقه و شاید عشق!!! اما بین علی و فاطمه چیز دیگری است؛ علی و زهرا فقط درگیر یکدیگر نیستند؛ این چه عشقی است که ایشان را مبتلای انسان کرده است؛ تمام دغدغه هایی که یک عاشق برای معشوق دارد، علی و زهرا برای انسان و انسانیت دارند.
آنچه از رابطه بین علی و زهرا به ما رسیده است، چیزی فراتر از تعریف ما از عشق است.

پیامبر به خانه فاطمه اش آمده و جویای احوال زندگی شان است: علی جان! فاطمه را چگونه همسری یافتی؟

-          « نعم العون علی طاعه الله »
از همین پاسخ علی می شود فهمید، که علی در امتداد عشق ورزیدنش به فاطمه به عشقی بزرگتر می رسد، عشقی بس وسیع تر از رابطه بین دو همسر.
خیلی تماشایی است ببینی پهلوانی که در هنگامه نبرد، کسی را یارای مقابله با او نیست؛ پهلوانی که از هیبتش تمام میدان می لرزد؛ با همان کف ذوالفقار نشانش جارو به دست بگیرد و در کار خانه به همسر کمک کند، عدس پاک کند و برای تنور خانه، هیزم بیاورد .آیا برای این، تفسیری جز عشق می شناسی؟!
و باز پرسشی دیگر، این عشق نهایتش به کجا می رسد؟؟
 رابطه ای که بین علی و فاطمه است، خیلی عمیق تر از آن چیزی است که ما از عشق می فهمیم .هرگز آیا به این کلام امیرالمؤمنین در وصف همسرداری فاطمه اندیشیده ای؟ «هرگاه به خانه می آمدم، فاطمه تمام دردها و رنج ها و خستگی های مرا می زدود»
فاطمه برای علی آرامش است، برای قلب علی سکینه است.مگر علی قرآن ناطق نیست؟! فاطمه مرا آرام می کند! « الا بذکر الله تطمئن القلوب »
فاطمه برای علی و علی برای فاطمه، هر کدام برای دیگری نشانه است، یک نشانه در یک مسیر، مسیری که به خدا ختم می شود .این زندگی چیزی فراتر از یک رابطه زناشویی است؛ تمام تعبیر و تفسیر هایی که از حورالعین و زندگی بهشت و بهشتیان شنیده ای، همه را در همین خانه سادة گلی می توان یافت .خانه ساده ای که« أذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه » 
زندگانی علی و زهرا مجنونانه تر از همه لیلی نامه هایی است که به عمرت شنیده ای خانه ای که عشق حاکم بر آن، تنها و تنها به یک نقطه می رسد: « الله»
برای عاشقانه زیستن فقط کافی است کمی شبیه فاطمه و علی باشی...



نوشته شده در یکشنبه 91 اردیبهشت 17ساعت ساعت 7:42 صبح توسط ملیحه سادات| نظر

ادعیه ی ما علاوه بر اینکه گنجینه ای از معارف بلند و آموزه های الهی است هر کدام مدرسه ی بزرگی است از تعالیم اسلامی برای سعادت انسان در دنیا و آخرت.
دعای ندبه این آشناترین نغمه ی عاشقانه علاوه بر اینکه گوشه ی خلوتی است با عزیز زهرا  و روضه ی بلندی است از چهارده معصوم: و درد نامه ی علی بن ابی طالب؛ مدرسه، نه! دانشگاهی از معارف است.
بند بند دعای ندبه فراز است و فرودی در آن نیست. با حمد و ثنای الهی آغاز می شود و سپس انبیاء اولی العزم را معرفی می کند و پیش می رود تا می رسد به پیامبر گرامی اسلام و یک دوره ی فشرده ی معرفتی آن حضرت را ارائه می دهد؛ بعد از آن به مسئله ی جانشینی پیامبر می پردازد و امیرالمومنین را به عنوان جانشین بر حق ایشان معرفی می کند، پس از بیان برخی از فضائل و مناقب علی ع روضه ی غربت ایشان را می خواند و از تنهایی و یکگی علی ع می گوید و از کینه ها و حقدهای سینه های نامردمان؛ روضه ی شهادت علی ع را که می خواند به معرفی اجمالی ائمه ی پس از ایشان می پردازد و می شود روضه خوان ائمه...
فراز بعد معرفت امام زمان است، از آنجا که معرفت محبت می آورد ابتدا ایشان را معرفی می کند و دلت که خوب عاشق شد تازه عاشقانه ترین فرازها، قربان صدقه رفتن ها، بنفسی أنت ها شروع می شود،صمیمانه با آقا نجوا می کند و نهایت می رسد به استغاثه از خداوند و دعا و در خواست از محضرش.
اما در این جستار قصد داریم درس دیگری از دعای ندبه بگیریم، مقدمه ی سخن معرفی کوتاهی از دعای ندبه بود چرا که قلم راضی نمی شود از دعای ندبه بگوید و اشارتی به بلندای آن نداشته باشد.
و اما آن درس: آیین همسر یابی در دعای ندبه، تعجب نکنید، گفتیم که دعای ندبه دانشگاه است، یکی از واحدهای درسی که در این دانشگاه ارائه می شود همین آیین همسر یابی است!

هل من معین فأطیل معه العویل و البکاء هل من جزوع فأساعد جزعه اذا خلا هل قذیت عین فساعدتها عینی علی القذی

این فراز دعا را یک بار دیگر با تأمل و دقت بخوانید؛ سوز و گدازش یک بعد قضیه است و اما درس امروز ما بعد دیگرش.
می گوید آیا کسی هست که در اشک و ندبه با او همراه شوم؟ آیا کسی چون من در خلوت هایش بی تاب هست تا در بی قراری هایش با او همراه شوم؟ آیا خار در چشمی چون من هست تا در گریه و زاری با او همراه شوم؟
در پی کسی است که با او هم زبان باشد و قلبش با او هم جهت؛ درست است اینجا در پی همسر نیست در پی همراه است؛ اما شکی نیست که همسر همراه همیشگی زندگی است، این بند از دعا به مؤمن می آموزد که همراهش را بر چه اساس انتخاب کند، ابتدا به قلب و دل و چشم جهت می دهد و سر دل را در برابر عشق امام عصر خم می کند، آن وقت می گوید حالا که عاشق شدی بگرد و کسی را پیدا کن تا در این شیدایی همراهت شود، و در عشق به اهل بیت و بی تابی در فراغ امام زمان یاریت دهد. یعنی کسی که با تو همراه می شود باید خواسته هایش و حب و بغض هایش با تو هم راستا باشد؛ همسر هم کسی است که باید انسان را در مسیر عشق به خدا یاری دهد پس ملاک انتخابش باید همین عشق و همین هم سویی باشد.
اصلا اینکه به ما دو چشم و دو دست و دو پا داده اند اما یک زبان و یک قلب شاید یکی از حکمت هایش این باشد که باید بگردی و زبان و قلب دوم را پیدا کنی؛ زبانی که در قصه ی دلدادگی با تو هم زبان باشد و قلبی که در جاده ی محبت با تو همراه شود تا این همراهی هر دوی شما را بر فراز آسمان سعادت به پرواز در آورد إن شاألله.



نوشته شده در شنبه 91 اردیبهشت 16ساعت ساعت 10:17 عصر توسط ملیحه سادات| نظر

چون انتخابات تو بعضی از حوزه ها از جمله مشهد به دور دوم کشیده و باز دوباره بوی بصیرت میاد! یادی می کنم از خاطرات خوشی که با فتنه گرا داشتیم!! اونا بیانیه می دادن ما می دادیم! اونا شلوغ میکردن ما می ریختیم بیرون! اونا هیچ غلطی نمیتونستن بکنن ما تکبیر می گفتیم! خلاصه عجب غوغایی بود خدا سردسته هاشونو لعنت کنه(البته اگه قابل هدایت نیستن!) نصف عمرم تو خیابونا تموم شد!! یکسره تجمع و اعتراض و شعار و... ولی خداییش کیف می داد! من که حال می کردم! البته منظورم اینه که از بصیرت مردم حال می کردم! گر چه که علاقه وافری به تجمع و تظاهرات دارم! به قول رفیقم من تو اغتشاش به دنیا اومدم! یادمه تو یه روز فقط سه تا تجمع رفتم! صبح حرم، از اونجا جلوی دادگستری و عصر دوباره حرم! خلاصه یک عمری رو تو سرکوب کردن مغتششا(اسم فاعل از اغتشاش!) صرف کردم! آخه ناسلامتی من سرباز رهبرم! حالا خاطره یکی از هزاران حماسه ام رو براتون مینویسم!

گزارشی کوتاه از اعتراضات مردمی به اغتشاش 25 بهمن88

هوا خیلی سرد بود؛ طوری که آخر گزارش دستم به تمام معنا منجمد شده بود. با آخرین نفر ها که صحبت کردم فقط دم و دستگاه ضبط و فیلم برداری! رو گذاشتم تو جیبم و قدم هامو به سمت خوابگاه شتاب دادم. واقعا همه تعجب کرده بودند:
- با گوشیت رفتی جلو؛ ملت هم جوابتو دادن ؟!
– بابا این اصلا خودش رو از تک و تا نمی ندازه که، لابد مردم فکر کردن از صدا و سیمایی جایی اومده.
_ این جور کارا فقط از پس خودت بر میاد.
تا وقتی صدای یست و هفت هشت گزارشی که جمع کرده بودم براشون نذاشتم، باورشون نشد که من باهمین گوشی در پیتم باهمه اقشار جامعه، پیر و جون، زن و مرد، ژیگول و بسیجی و ...مصاحبه کردم.
می دونی! قصه یه چیز دیگه است؛ نه ربطی به اعتماد به نفس ما داشت و نه کلاس کاریمون یا سور وسات فیلم برداریمون. نه بابا اصلا پای این حرفا وسط نبود ملت اونقدر حرف برای گفتن داشتند و اونقدر دلشون پر بود که فقط منتظر بودن یه نفر بره جلو و بگه چرا اومدید؟ اون وقت بود که سفره ی دلشون باز می شد و دیگه نمی شد آرومشون کرد.
انگار هرچی کینه و عقده بود آورده بودند تا رو سر منافقا خرابش کنن، ملت واقعا دلشون پر بود. واقعا ناراحت بودن. هرکس شده بود یه طناب دار برای حلق آویز کردن منافقان.
هوا خیلی سرد بود نشسته بود روی ویلچر وقتی گفتم سید علی خامنه ای گریه کرد، گفت جونم رو فداش می کنم. گفتم : منافق؛ گفت اگه به آغوش وطن بر نمی گردند خدا لعنتشون کنه.
همه اومده بودند، هر کی اومده بود، حرف داشت برای گفتن فقط دنبال کسی می گشت تا حرف های دلش رو بریزه بیرون.
ده دوازده سال بیشتر نداشت؛ از حرف هایی که می زد می شد به خوبی فهمید که ایران یک پارچه بیدار است،کوچک و بزرگ نمی شناسد، همه بصیرند. شاید این رو وقتی کوثر سه ساله می گفت:« اومدم انگلیسی های بد رو بکشم » 
خیلی بهتر درک کردم.  
کارگر شهرداری بود، با همان لباس نارنجی اش آمده بود و می گفت حضور من با همین لباس خیلی موثره، سران فتنه باید بدونند
که سرنگونند و هر کار کنند هیچ تأثیری بر روحیه ی ملت نمی ذاره. با همان لهجه ساده اش می گفت: ای رهبر آزاده آماده ایم، آماده.
صدای شعار ها بلندتر و بلند تر می شد: آمریکا، آمریکا فکر نکنی ما زنیم، با مشتای آهنی تو دهنت می زنیم. خیلی با شور و هیجان می گفت: ما همیشه تو دهن آمریکا زدیم. دویدم جلو و گفتم: ببخشید خانوم می شه بگید چطوری تا حالاتو دهن آمریکا زدید؟
صورت بشاشش به طرف من برگشت:
- با لنگه کفش!! خنده هامون در هم گره خورد. گفتم: رهبر، گفت: خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست.
کمی آن طرف تر پیر زن 75ساله ای می گفت: قبل از انقلاب هم می آمدم، هنوز هم می آیم، هر وقت لازم باشد می آیم. گفت به جوون ها بگید راه اسلام رو حفظ کنند.
آنقدر مردم حرف برای گفتن داشتند و آنقدر سینه هایشان به تنگ آمده بود که برای حرف های هر کدامشان باید مثنوی هانوشت.
هوا خیلی سرد بود. حرف هایش را که زد گفتم: آخرین کلام. گفت: یا صاحب الزمان ادرکنی...



نوشته شده در جمعه 91 اردیبهشت 15ساعت ساعت 9:12 عصر توسط ملیحه سادات| نظر

چون امروز هم تو بعضی شهرهای ایران عزیزمون ملت دارن حماسه می آفرنند! خاطره12اسفندمو مینویسم، واقعا یادش بخیر! چقدر دلم تنگ شده واسه انتخابات!

 

صبح جمعه است و نسیم دل انگیزی می وزد، دعای ندبه مثل همیشه نیست، لااقل برای من! شوری در دلم موج می زند، می دانم که یکی از آن روزهای خوب خدا از آن ایام الله هایی که می شود از آن توقع ظهور داشت همین امروز است، نه به خاطر جمعه بودنش،نه!
به خاطر حماسه بودنش!! به خاطر حضور مردم، به خاطر رضایت خدا از ملت.
زیارت صاحب الزمان را می خوانم اما نه مثل همیشه! آخرش را خودم عوض می کنم: و هذا یوم الجمعه و هو یومک و نحن فیه ضیفک و جارک فأضفنا و أجرنا یا مولای بحضور پر شورنا فی الانتخابات!!! فکر میکنم امام زمان هم از دعای من خنده اش می گیرد، اما مطمئنم به دعایم آمین می گوید!
دعا که تمام می شود همه برای انتخابات دعا می کنند! أمن یجیب ها هم برای انتخابات است!
مادر اسپند دود می کند و تند تند از ما صلوات می گیرد.
برای ظهور آقا صلوات
برای سلامتی آقا صلوات
برای عاقبت به خیری این انتخابات صلوات
برای شرکت مردم در انتخابات صلوات
برای انتخاب اصلح صلوات
برای کوری چشم دشمنان صلوات
برای پیروزی اسلام صلوات....
و ما هم صدایمان بلند است به صلوات: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
دقیقا یک ساعت دیگر تا شروع انتخابات مانده است. زود دستی به سر و روی خانه میکشیم و کم کم آماده می شویم برای رفتن.
شناسنامه ام را بر می دارم، با خودم می گویم چرا جلد شناسنامه ها قرمز است؟
یک لحظه به ذهنم می رسد حتما این نماد خون شهداست، شناسنامه نماد هویت آدم است و ما هم هویت خودمان را مدیون شهداییم، فکر قشنگی است، حتما همین است!!
وضو می گیرم برای شرکت در انتخابات قربة الی الله!!
خیلی عجله دارم، همه اش این آیه توی سرم میچرخد «فاستبقوا الخیرات»، چه خیری بالاتر از سیلی زدن به امریکا؟! دلم میخواهد اولین رأی را من در صندوق بیندازم! به هر حال «السابقون السابقون اولئک المقربون»
به طرف حوزه أخذ رأی راه می افتیم؛ رو میکنم سمت گلزار و شهدا را شاهد میگیرم که:
"ما هستیم"
به طرف حوزه أخذ رأی راه می افتیم و می رویم تا ما هم سهمی داشته باشیم در «حماسه ملت»



نوشته شده در جمعه 91 اردیبهشت 15ساعت ساعت 11:4 صبح توسط ملیحه سادات| نظر

ایوان مسجد نمی دانی چه صفایی دارد....

جلوی محراب زانو که می زنم انگار از همه دنیا رها می شوم...

هوای ایوان آنقدر خوشبوست که با هر نفسی که می کشم حس می کنم شش هایم پر از گل می شود....!

روحم دور نقش های محراب می پیچد......نگاهم خیس می شود.....قلبم آرام می گیرد.......آواز پرستوها موسیقی لحظه هایم می شود........نسیم آرام می وزد.......مسجد بهشت می شود.......دعایم که هیچ! حتی خودم مستجاب می شوم.......

تمامم خوبی های عالم را برای تو می ریزم روی دستان اجابت خدا....
.
.
.
خدایا! زندگیش را پُر کن!..........پر از خودت....

خدایا! گرفتارش کن!............گرفتار گیسوی مهدی زهرا.....

خدایا! روزهایش را همه جمعه کن و جمعه هایش را همه انتظار......
.
.
.
آسمان آمین می گوید........صدای چلچله ها ایوان را پر می کند......نسیم می وزد.....
.
.
.
پنجره دلت را باز کن...بگذار نسیم بوزد....آخر من تمام آیه های خوشبختی را – برای تو - در گوشش تلاوت کرده ام.....

پنجره را باز کن....بگذار نسیم بوزد......

                                    زندگیت پر از جمعه باد....



نوشته شده در جمعه 91 اردیبهشت 15ساعت ساعت 10:32 صبح توسط ملیحه سادات| نظر

 

روزت مبارک

 شیرینی به دست راه افتادم سمت مدرسه ای که یک زمانی خودم از افتخارات آن مدرسه بودم!!! (چیه خب هم شاگرد ممتاز بودم هم همیشه نفر اول مسابقات فرهنگی! مایه افتخار نبودم؟!) خلاصه به رسم ادب برای تبریک روز معلم رفتم مدرسه آن سالهای خودم!! یادش بخیر چه دوران خوبی بود دوران دانش آموزی...
همه چیز مدرسه عوض شده بود! از ساختمان بیرونی تا ساختار داخلی! منظورم از ساختار داخلی سیستم معلمیک بود! دریغ از حضور یکی از آن معلم هایی که من با شیطنت هایم پدرشان را در میاوردم!! دلم برای همه شان تنگ شده...
ساعت کلاس بود و معلم ها و دانش آموزان همه سر کلاس بودند و فقط صدایشان بیرون بود!! وارد دفتر مدرسه شدم و با دو سه نفری که توی دفتر بودند سلام و احوالپرسی کردم و روزشان را تبریک گفتم!! کنار دفتر خانومی نشسته بود که یک زمانی معلم بوده ولی بعد از آن ضربه ای که به سرش خورده دچار اختلال حواس شده و.... اما هنوز هم فکر می کند معلم است! هنوز هم اول صبح می آید مدرسه و تا آخرین ساعت می نشیند توی دفتر!! کادر مدرسه هم دیگر با او کنار آمده اند!!
نشستم کنارش و روز معلم را تبریک گفتم آنقدر خوشحال شد که انگار تمام دنیا را داده باشند به او، سرش را بالا گرفت و از ته دل خندید و از من تشکر کرد. تا به حال به هیچ کس برای هیچ مناسبتی تبریک نگفته بودم که اینهمه خوشحال شود!!
چند دقیقه ای توی دفتر نشستم و بعد بلند شدم  جهت رجعت! برایم بلند شد و باز با همان خنده مهربان اما پر دردش از من تشکر کرد! خوشحالی توی صورتش موج می زد، فکر کنم من اولین کسی بودم که روزش را به او تبریک گفتم!! خیلی خوش حال بود خیلی...
توی راه خانه خنده اش جلوی چشمم بود با خودم فکر می کردم  بهترین تبریکی که توی عمرم به کسی گفته بودم همین بود! فقط خدا می داند چقدر خوشحال شده بود....



نوشته شده در سه شنبه 91 اردیبهشت 12ساعت ساعت 1:9 عصر توسط ملیحه سادات| نظر

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin